امروز از صبح با شوهرم دعوا کردیم تا عصر ادامه داشت اومدم خونه مامانم تلفنی دعوا ادامه داشت یکی اون بگو یکی من بگو انقدر گفتیم و گفتیم که کم اورد گفت تو یه بچه مرده گداشتی تو بغل من دیگه زبونم قاصر شد من مغرور که هیچ وقت نمیخواستم کم بیارم شکستم تمام اون مصیبتایی که کشیده بودم اومد جلو چشمام چهار سال پیش بچه ام یه هفته به زایمان تو شکمم مرد الان یه پسر ۸ ماهه دارم ولی زندگیمون تو اون ۴ سال خراب شد چون بعدشم دیگه بچه دار نشدیم و حتی ای وی افم کردیم بازم نشد