من سه ماه اول بارداریم از شوهرم بدم میومد .اصلا نمیتونستم کنارش بشینم .بیچاره هر وقت میومد پیشم بشینه میگفتم تروخدا برو اونورتر .از ماهی و مرغ هم بدم میومد
یکی رو داشتم که خیلی دوسشداشتم هنوز هم دوسشدارم اما دیگه ندارمش
توی راه آهن نشسته بودم بغل دستیم به خانواده بودن میخاستن برن مشهد.یه پلاستیک پر از ساندویچ کالباس دستشون بود وای اینا میخوردن من دهنم رودخونه راه افتاده بود. با اینکه سالهاست لب به کالباس نزده بودم ولی هنوز تو چشمم گیر کرده اون ساندویچه. هر چی هم همسرم از بیرون گرفت ولی اون نمیشه 😩😩😩😩
مـن هـمانی ام که بی تو...پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام...🥺