توی راه آهن نشسته بودم بغل دستیم به خانواده بودن میخاستن برن مشهد.یه پلاستیک پر از ساندویچ کالباس دستشون بود وای اینا میخوردن من دهنم رودخونه راه افتاده بود. با اینکه سالهاست لب به کالباس نزده بودم ولی هنوز تو چشمم گیر کرده اون ساندویچه. هر چی هم همسرم از بیرون گرفت ولی اون نمیشه 😩😩😩😩