2733
2734
عنوان

اونایی که مربی مهد بودن یا هستن بیان لطفا

| مشاهده متن کامل بحث + 192 بازدید | 19 پست
تازه خبر نداری فوق لیساانس هم دارم خواهر خیلی اشتباه کردم خیلی . خیلی دارم اذیت میشم فقط بهونه جور ک ...

ازشما که چیزی نیس من چی بگم.

خیرسرم مدیرمدرسه ام مدرسه ازخودمه.الان چهارسالی میشه که دارمش ولی امسال خیلی خسته ام دگه نمیکشم.

دوست دارم خونه دارباشم.

ازمهرتاحالا یکی درمیون دارم میرم.الانم تورختخابم .

ناراحت چراشنبه اس.

من مجبورم تاآخرسال تحصیلی باشم. ولی ساله دیگه حتمن میبندمش.خسته شدم.


وای من عاشق اینم مربی مهد بشم میشه کمکم کنی چجوری باید مدارکشو بگیرم

بستگی ب جایی ک هستی داره من شهرستانم ولی چون فوق داشتم ۳ه سال هم سابقه تدریس داشتم والبته پارتی و مدرک مربیگری هم دارم رو هوا زد منو مدیرش البته اینم بگم کار فوق العاده پر مسولیتیه یه خراش نباید رو بچه بیفته خوراکیاشو اگ نخورد مقصر مربیه تو شلوارش اگ جیش کرد مقصر مربیه اگ شعر یاد نگرفت بازم مقصر تویی مدیر همه مسولیتهرو میندازه گردنت و چ بسا کارایی ک تو و ظیفت نیس هم ازت بخاد کلی باید کاردستی درست کنی تو خونه یعنی منظورم اینه کارای قبل و بعدش زیاده فقط این نیس ک بگی همون ساعت کاریه مهده و تموم. منم خیلی دوس داشتم این شغل رو ولی الان زده شدم نمیخام تو دلتو خالی کنم کار با مهد شیرینه خیلی هم شیرینه اما پر مسولیت و پر کار

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ازشما که چیزی نیس من چی بگم. خیرسرم مدیرمدرسه ام مدرسه ازخودمه.الان چهارسالی میشه که دارمش ولی امسا ...

عزیزم باز شما لااقل میدونی کار خودته ، داری برای خودت زحمت میکشی رییس خودتی . 

عزیزم باز شما لااقل میدونی کار خودته ، داری برای خودت زحمت میکشی رییس خودتی . 

مسئولیت داره.

سروکله زدن بابچه ها،پدرومادراشون،اداره،بیمه،دارایی....

شهریه ندادناشون......

هراتفاقیم بیفته من مسئولم.

اصلن ازکاربدم اومده. 

به نظرم زن برا کارکردن آفریده نشده.

شمام ول کن بشین توخونه راحت.دیگه ام دنبال کارنرو.


2728

یه جا کاراموزی بود یه روز صبح زنگ زدم معاون گفتم دیگه نمیتونم بیام اونم عصبی شدو چندروز زنگ زد و گفت ن باید بیای تا کاراموز پیدا کنم محل ندادم دیگه نزنگید.

ی پیش دبستانیم بودم کار میکردم حقوقش  کم بود گفت باید وایسی نیرو بیاد کسی هم نمیومد منم ول کردمو رفتم با اینکه دستش سفته داشتم. گفت بخاطر بچه ها باید لرگردی گفتم اگ بچه ها مهمن خواتکمن ازشون پول میگیری پایه حقوق منو ببر بالا .یه کلی بحثو ولی من نرفتم

برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار  مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز