بچه ها میخام براتون بگم از ناراحتیم
ما سه ماه پیش رفتیم خونه مادرشوهرم . مامانم خاله شوهرم رو دیده بود و گفته بود میخایم بریم مسافرت خلاصه ما شب رقتیم خونه مادرشوهرم ک همه پریدن بهمون ک شما رفتین مسافرت و نگفتین☹ ایقد بهم حرف زدن و منم تاااا اخرجوابشون دادم
اینم بگم ک اصلا محبت ندارن و هیچ کمک مالی نکردن
هیچ کمکی خلاصه بگم براتون
مادرشوهرم خیلی پرتوقعه هی میگ ماشینتون رو بدین برادرشوهرم و..
شوهرم کمرو و بی زبونه منم مجبور شدم جواب بدم
گدشت و گذشت تا امروز ک نذری داشتن ب احترام پدرشوهرم ک اومد دنبالمون و گفت بیاید و زنگ زدن مادرشوهرم ب گوشی شوهرم ما هم رفتیم
رفتیم متوجه شدم ک ن مثل اینگ این سه ماه از درو همسایه تا قوم و اشنا مادرشوهرم پشت سرم خیلی حرف زده عادتشه
خیلی دو روروهه خیلییییی
جلو همه خوبه وقتی کسی رفت پشت سرش خیلی حرف میزنه
میخام بگم چقد ی ادم میتونه رذل باشه احه چقدددد
خیلی ناراحتم خیلی خیلی
ایقد ناراحتم ک چرا خدا نمیزنه ب ادم دو رو
چرا ی ادم باید ایقد زرل باشه خودش دعوا انداخت و ...مارو مقصر نشون داد
دایی شوهرم حتی جوابمم نداد و همه باهام سرد بودن
بگین من با اینا چیکار کنم
بگین و بگین و من اروم شم دلم خیلیییی شکسته خیلی