خیلی دلم گرفته دلم میخاد بشینم حسابی گریه کنم انقد بدبختم شوهرم فکر میکنه من دشمنش هستم اصلا دلسوزی بهش نیومده احوالشو می پرسم انقد بد جواب میده انگار دشمن هستم جلو بقیه خیلی باهام بد رفتار میکنه و با عصبانیت باهام حرف میزنه هر چقد بهش احترام میزارم انتظار دارم اونم مثل من باشه اما اصلا بهم احترام نمیزاره جلو بقیه با همه بگو بخند داره ولی اصلا با من حرف نمیزنه چنتا کبوتر داره بعضی وقتا فکر میکنم اونهارو به من ترجیح میده خیلی ناراحتم احتیاج به درد دل دارم اما اصلا نمیشینه باهم صحبت کنیم