بابا من محکومم به زندگی اما برای آغوشت لحظه شماری می کنم ،،، بابای مهربونم خیلی زود منو رها کردی و رفتی ،،، حالا من موندم و یه پیرهن با عطر تنت ، کلی خاطره و مهربونیت که تا ابد از یادم نمیره ، از این به بعد هروقت دلم هواتو کنه میام و کنار مزارت میشینم ، بابا هنوزم مراقبم باش و دعای خیرتو ازم دریغ نکن ، نحس ترین روز زندگیم ۱۴مهر۹۹ ، ساعت ۳و۲۰صبح ... لطفاً برای شادی روح پدرم یه فاتحه بخونید ....