قیمت۷:: اون شب وقتی امدم خونه تواتاقم یکم باسهیل چت کردم
بعدازشب بخیرگفتن ازروتخت بلند شدم برم آب بخورم
دراتاق روکه باز کردم یه لحظه احساس کردم بوی سهیل اومد
چندباردروبازوبست کردم که هواجریان پیداکنه میخواستم بدونم این بوازکجاست
مانتوم پشت دراتاق آویز بود
رفتم مانتوم روبوکردم باورم نمیشد
بوی عطرسهیل روگرفته بود
مال وقتی بودکه بغلش کرده بودم
مانتوم روبرداشتم نشستم روزمین همینجوری بوش میکردم
شده بودم عین دیونه ها
بوی عطرسهیل خیلی خوب بود
همیشه حسش میکردم
ولی هیچوقت نپرسیده بودم اسمش چیه
اومدم خوابیدم ومانتو روبغل کردم وهمون جوری خوابم برده بود
صبح برای سهیل ماجرارو تعریف کردم
کلی خندیدوگفت برات ازعطرم میخرم
ولی من شنیده بودم عطروادکلن جدایی میاره!!
گفتم نه نخرجدایی میاره
بگوازکجاخریدی من خودم میرم میخرم
سهیل گفت دیونه ایناخرافاته توچه باورت شده!! فرداش برام ازعطرخودش خریده بود
شباازعطرسهیل به خودم میزدم ومیخوابیدم همش کنارم حسش میکردم
بوی عطرش اینقدرخوب بودکه الهام والهه وقتی میومدن تواتاق میگفتن چه بوی خوبی میاد
حتی گاهی یواشکی ازعطرم میزدن وکلی باهم دعوامیکردیم
الکی میگفتم گرون خریدم نمیدم شمابزنید
شهریورعروسی الهام بود
سهیل گفته بودخودم لباس عروسی خواهرت روبرات میخرم
میخوام به سلیقه من باشه
منم میترسیدم سلیقش بدباشه میگفتم نه
ولی اخرباکلی اصرارراضیم کردکه باهم بریم خرید
فقط نمیدونستم چطوری به مامانم بگم تنها میخوام برم خرید
یه روزبه مامانم گفتم مامان کی برام لباس میخری گفت چندروزبه عروسی مونده باشه میریم خرید
گفتم نه خیلی دیره من زودترمیخوام واینقدراصرارکردم
که گفت وقت ندارم
گفتم باشه پول بده بامریم بربم
اولش قبول نمیکرد
گفت باالهه برید
ولی وقتی الهه گفت من سرکارم نمیتونم مرخصی بگیرم
راضی شد گفت که یه لباس آبرومند بخرخیلیم باز نباشه گفتم چشم
فقط یه مشکل بوداون پرولباس وکشیدن زیپ بود
کسی نبودکمکم کنه
روم نمیشدبه سهیل بگم
بخاطرهمین به سهیل گفتم مریمم باهامون میاد
قبول کردومنم بامریم هماهنگ کردم وسهه نفری رفتیم خریدلباس
سهیل ومریم خیلی باهم جور شدن جو سنگین نبود که خسته کننده بشه
سهیل خیلی سربه سره مریم میذاشت طوری که مریم بااون زبونش کم اورده بود
میگفت دیگه باهاتون بیرون نمیام
تو پاساژا میگشتیم دنبال لباس
مریم تواتاق پروکمکم میکردزیپ لباسم رومیبستم
بعدسهیل میدمدنظرمیداد
یه لباس سفیدوبلندخریدم
البته سهیل نذاشت پولی که مامانم بهم داده بودروخرج کنم
گفت اون رونگهدار
وبرای پیراهنم یه کفش پاشنه بلندهم
خرید!!!!
مریم باتعجب فقط نگاه میکرد..