میشدن ولی کسی اهمیت نمیداد حتی خودشون
فکر میکردن خیلی طبیعیه که هی بزان و بشورن و بپزن و شیربدن ودوباره شکمشون پربشه!!!
بعصیشون هشت نه تا بچه داشتن یعنی بیست سال اول زندگی یا حامله بودن یا شیر میدادن یا هردوش ببین دیگه چیزی از اعصاب و کیفیت زندگی باقی میمونه؟
به کسی هم نمیگفتن وسالهای طولانی رنج و درد رو تحمل میکردن و بدخلق و عصبی میشدن و تبدیل شدن به بعضی مادرشوهرایی که حالا میبینی تحمل اسایش و شادی عروس رو اصلا ندارن چون با خودشون مقایسه میکنن
نه چهل و پنج سالگی زمان زاییدن هست نه چهارده سالگی هر دوش مشکلات خودشو ایجاد میکنه برای خود فرد بچه اش و اطرافیانش