ببینید اینقدر تاپیک زدم در موردش یکی از فامیلامونه اصلا فک کنین اجیمه شوهرشم فامیله هر دو فامیل نزدیک شوهرش تقریبا ی ساله بنای ناسازگاری گذاشته ب زنش میگه نمیخامت برو طلاق بگیر خانواده پسره پشت عروسشونن میگن نه بمون پسرمون جوونه ی زری زده خودش پشیمون میشه دخترهم هم زندگیشو دوست داره هم شوهرش هم بخاطر بچش نمیخاد طلاق بگیره میگه شاید سرش ب سنگ بخوره
خلاصه سرتون رو درد ندارم چون ازدواج فامیلیه بزرگای فامیل وساطت کردن دختررو نگه داشتن میگن فعلا نرو خونه بابات با پسره هم حرف زدن میگه برمیگردم سر خونه زندگیم اما فقط حرف میزنه کارش ی شهر دیگس ماه ب ماه نمیاد اگرم ب زور بخاد بیاد میاد ی روز میمونه ب ی بهونه ای میره دوباره الان دختر با بچش تنها بالای خونه پدرشوهرش زندگی میکنه شوهره بچشم نمیخاد
روز اول مدرسه میگه با چشم گریون رفت مدرسه بهش قول داده بود بیاد و نیومد الان خانواده شوهرم نیستن رفتن زیارت خودش و دخترش تنهان بچشم مریض شده دست تنها یعنی دلم میخاد سر همچین پدر غیرتیو بکنم احمق