منوشوهرم عاشق هم بودیم یه عشق واقعی ۳سال براش صبرکردم چون باهم تویه دانشگاه بودیم چون چهره مظلوم وجذابی داشت وکلاپسراروم وسربه زیری بوددختراخیلی دنبالش بودن به جزخودم چون من توعالم این جورحرفانبودم به هرحال باهم ازدواج کردیم ولی گول خوردم ۲روزبعدعقدم فهمیدم پشت اون چهره مظلوم واروم یه ادم خیلی خشن ووبلانسبتتون وحشی بودهیچکس حرفموباورنمیکنه به جزخونواده ام که بهشون اثبات شده خیلی خسته ام دلم مرگ میخوادچون نه راه پس دارم نه راه پیش خونواده ام اصلاپشتم نیستن بخوام برگردم فوق العاده متعصب شوهرم خییییییییییلی عصبی غرغرویکسره دنبال دعواازکوچکترین چیزفقط دلش میخوادبزرگ کنه امشب مامانم مسافربودمیخواس بره دعوادرست کردمیگه توخونه کارنمیکنه خدایاخودت شاهدی شبانه روزدارم جون میکنم وچقدروتمیزی اهمیت میدم همیشه هم شام وناهارش به راه بوده میگه غذادرست نمیکنه که منوجلواوناخراب کنه 😔😔😔😔😔😔😔