دوستان من چندسالی هست جدا شدم
الان تو شرف ازدواجم
امروز اومدم خونه
یکی از اقوام نزدیک اینو میگفت گویا بابت کاری زنگ زدن شوهر سابقم جواب نداده
مجدد تکست دادن
گفته شما
معرفی کرده
گفته احتزام و عزت شیرین سرجاشه تو قلب من ولی من هیچکسو نمیبخشم که جوونیمو به باد دادن
اینم زنگ زد دم اذان ظهر بمن میگه مگه ما چیکار کردیم
گفتم عزیزم مگه موقع تماس بامن مشورت کردی الان بامن مشورت میکنی....
دوباره این بشر ساکت ننشسته بلند شده رفته سرکار اون بنده خدا
اونم گفته دل شیرین دریاست که منو شمارو بخشیده
جوونیش رو ازش گرفتین
جوونیمو گرفتین
باز جواب سلامتونو میده
من ولی شیرین خانوم نیسم
الان با حرفاش انگار کوه رو از قلبم برداشته
چون من خیلی ارومم
یه بار فقط با دعوا حرفمو گفتم
دیگع به زبون نیاوردم کاراشونو
اون ولی گفته همه چیو...