2737
2734
عنوان

داستان زندگی نسیبه

1044 بازدید | 22 پست

سلام.من ۲۵ سالمه.قیافه متوسط خانواده متوسط تو یه شهرستان کوچیک.امسال سال چهارم معلمیمه.از اول خیلی خیلی درس خوندم وتلاش کردم به ارزوهام برسم هدفم این بود همیشه تو اوج باشم ویه آدم موفق باشم.الان دانشجوی ارشدم. تا ۱۰ ماه پیش تمام اهدافم رو خوب پیش رفته بودم وبه همچی که میخواستم رسیده بودم.۱۰ ماه پیش پسری که شاید همیشه تورویاها دنبالش بودم ومورد علاقه ام بود اومد توزندگیم وگفت میخوامت وقصد ازدواج داره وخانواده ها درجریان بودن وهمچی عالی بود ولی یهویی بعد۴ماه آشنایی گفت قیافت رو نمیپسندم.خیلی خیلی واسم سنگین بود نتونستم تحمل کنم نتونستم ببینم غرورم اینجوری له شد  منو گذاشت رورفت...خانوادم واطرافیانمم اعتماد بتفسم رو خیلی از بین برده بودن ومیگفتن قیافه خوبی نداری...تو همین حین تن به ازدواجی سنتی دادم که بخاطر فرار از شرایط بدم بود عجله کردم واصلا معیارای ازدواجم رو به کل فراموش کردم شوهرم شغل ازاد ودیپلمه واصلا اونی نیست که میخواستم. مرد خوبیه وخوش اخلاقه اما دوسش ندارم؛الان خیلی داغونم ۱۰ ماهه عقدم وهیچ لبخندی رو لبم نیست وتمام غصه های دنیا تو دل منه.هیچ علاقه ای به شوهرم ندارم ونمیتونم داشته باشم ولی مجبورم باهاش ادامه بدم بخاطر "آبروی پدرومادرم"واینکه جز خودم یکی دیگه رو هم بدبخت کردم؛راستش از ظلم کردن میترسم؛نامزد بدبختم گناه نداشت که وارد زندگی من شد.من خیلی اشتباه کردم والان تموم وجودم پر از درده.میدونم که دیگه هیچی باعث خوشحالی من نمیشه.شوهرم خیلی مرد خوبیه ولی محبتی بهش ندارم.هیچ ذوقی واسه عروسی ندارم.هیچ حسی واسه اینکه برم سرخونه زندگیم ندارم.از شوهرم فراری ام؛پدرومادرم خیلی غصه ام رو میخورن خیلی باعث عذابشون هستم ولی خب چکار کنم محبت ندارم به شوهرم

این چندوقت باعث شدم مادرم فقط ناراحتی بکشه پدرم غصه بخوره و باعث آزار شوهرم شدم.خسته ام؛دلم میخواد یه خواب عمیق مثل مرگ داشته باشم که همچی بی سروصدا تموم بشه.اگه جدا بشم جز خودم یکی دیگه ام ظلم کردم واگه نشم تاآخرعمرم باید حسرت همچی تو دلم باشه وباعذاب روزامو بگذرونم...اصلا نمیتونم باور کنم چنین اشتباه بزرگی کردم واصلا نمیدونم الان چکار باید بکنم...به کمک نیاز دارم ولی هیشکی منو نمیفهمه ومیدونم الان شمام میگین مگه کور بودی قبل ازدواج چشاتو وا میکردی خب...

کور نبودم شرایط خیلی افتضاحی داشتم واصلا نفهمیدم چطور شد که ازدواج کردم.اشتباه بزرگی مرتکب شدم ونمیدونم تاوانش چیه.دارم ذره ذره آب میشم😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738

بنظر من جدا شو اینجوری هم زندگی خودت تباه میشه هم زندگی اون مرد تا چن سال میخای با این حس به این زندگی ادامه بدی مگه آدم چن بار بدنیا میاد و زندگی میکنه خونوادتم یه مدت غصه میخورن و بعدش همچی عادی میشه

ندا تموم شد نسیبه شروع شد خداااااا

وای منم میخواستم همینو بگم، من که از دیروز داشتم ندارو میخوندم تا امروز ساعت ۳ ظهر تموم کردم، دیگه چشام داره از کاسه درمیاد، دیگه بماند که همه کارام مونده. باورتون میشه دخترم میگفت مامان جیش دارم، میگفتم من دارم داستان میخونم خودت برو( دخترم چند ماه دیگه پنج سالش میشه)😂😂😂😂 به خدا از کارو زندگی افتادم از دیروز😐😐😐😐😐

🙂😊
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز