روزی نبود که آرزوی بچه داشتن نکنم,روزی نبود که با حسرت به تنهایی بازی کردن دخترم نگاه نکنم,روزی نبود که نذر و نیاز نکنم,که زن حامله دیدنی دلم پر نکشه,روزی نبود که با شوهرم به خاطر بچه حرفمون نشه,اصلا بچه دوم نمیخوای,منم هزار دلیل,هزار خواهش,هزار بحث,دعوا به هر طریقی و با هر راهی حالشو می کشیدم وسط,جنون پیدا کرده بودم,عاشق شده بودم دیوانه وار,دلم میرفت برا حامله شدن,به خدا دیوونه ی بچه شده بودم