عمه هاي من خيلي بي چشم رو هستن از روزي كه مامانم عروسشون شده اذيتش كردن (حالا بماند چقد ازارش دادن) من يه دختر عمه دارم كه باهم هم سنيم و باهم بزرگ شديم خانواده بابام اونو خيلي بيشتر از من دوست دارن يكي از عمه هام كه ميشه خالع اون هميشه رك تو صورتم ميگه مريم(دخترعمم) رو خيلي بيشتر از همه دوس دارم باهمه برام فرق ميكنه هزارتا هم همين عمه ها واسم حرف درست كردن و تهمت بهم زدن كه مامانم هميشه ميگفت سكوت كن احترام بذار عمته😞😞 ولياونا احترام منو نداشتن
مامان من يمدته پيش سره يه موضوعي با ينفر بحثش ميشه اين مريم خودشو ميندازه وسط و با مامان من قهر ميكنه منم ب مامانم گفتم توام باهاش ديگه حرف نزن حالا عمه هاي من و اون مريم با مامان من شديد لج شدن همه جا پشت سرش حرف ميزنن تهمت ميزنن امروز ب بابام زنگ زدن الكي پشت سر مامانم حرف زدن مامانم الان بهم گفت خيلي ناراحتم اعصابم بهم ريخته اخه هر وقت خونه مامان بزرگم كار ميريخت مامانم اولين نفر بود غذا درست ميكرد ميفرستاد براشون وهزاران خوبي براشون انجام داده كه حوصله ندارم بنويسم