مینویسم شاید از دردم بکاهد ....
میخندد چهره اش سوزان است اما در نگاهش گاهی هیجانی کودکانه نمود میکند
موهایش شلخته است و در نور آفتاب به رنگ خرما جلوه میکند
از کنار ماشین ها که عبور میکند بعضی ها پاسخشان مهربانی است و کمکشان میکنند بعضی ها توهین میکنند ....
چه جالب است که دنیایش در همین لبخند دیگران ، یا در خرده پولی که گاه از روی مهر و گاه از روی ترحم به او داده میشود ، خلاصه است ...
چقد درد دارد این لبخند او چه دردی دارد دنیایش که به ذره ای از دنیای کوچک ما که بزرگش میپنداریم ، گره خورده
چه خوب است که دردشان درد ما نیز بشود و مرهمی باشیم بر درد هایشان
اما اگر نیستیم به دردشان دردی اضافه نکنیم
" مهربان باشیم ، کودکان کار ، کودک اند و نیاز مند ب مهر بزرگترها "