من یه زمانی بود که از دست دونفر خیلی کینه داشتم، هرشب تو خوابم می دیدم که دارم باهاشون دعوا و کتک کاری می کنم خیلی عذاب می کشیدم و خواب خوبی نداشتم، آخرش دیدم اونا دارن زندگیشونو می کنن و فقط من دارم خودمو آب می کنم، تصمیم گرفتم به خودم کمک کنم.
هرشب قبل از خواب برای سلامتیشون صلوات فرستادم، چندین ماه،. اوایل همینطور زبونی و بی احساس می گفتم ولی یواش یواش نیتمم با زبونم یکی شد، خلاصه از دست اون خوابهای آشفته راحت شدم
من خودم از یه شخصی کینه داشتم از صبح تا شب بهش فکر میکردمو حرص میخوردم تا یه ماه داغون بودم اصلا میدیدمش عصبی میشدم حرص خوردنهای من که فرقی به حال اون نمیکرد خوشحالم میشد که من اینقد عصبیم تا اینکه یه روز به خودم اومدم با خودم گفتم کینه تا کی تو فقط داری خودت اذیت میکنی حدود یه هفته مدام با خودم گفتم من فلانیو دوس دارم هی تکرار میکردم بعدم گفتم خدایا من میبخشم از اون روز به بعد هیچ حس بد یا کینه ای نسبت به اون ندارم خودمم در ارامشم خداروشکر
امیداورم استارتر جان با این داستان زندگی خودم کمکی بهت کرده باشم
