رفتیم خونه مادر شوهرم قبلا گفتم ک دخترش مرده پدر شوهرم امشب اینجا نیست شوهرم منو ول کرده رفته پیش مامانش خوابیده اینم بگم خواهر برادر مجردم داره ک برن پیشش بخوابن من تنهام تو اتاق هم حرصم گرفته هم میترسم از این خواهراش نگم ک چقد خوشحال شدن داداششون رفت پیش مادرشون یکیشون نیومد پیش من واقعا برا همشون متاسفم تز همشون حالم ب هم میخوره شوهرم همیشه منو تحقیر میکنه جلو خانوادش همیشه باعث میشه من ضایع بشم تو خونه خودمون اصلا با من حرف نمیزنه هیییچ محبتی بهم نمیکنه بعد همش ب خانوادش محبت میکنه تعریفایی میکنه پیش خانوادش ک هیچوقت پیش من نگفته خواهراش از چیزایی خبردارن تو زندگیمون ک من خبر ندارم فقط موقع س ک س با من خوب میشه ادعا مرد خوب و عاشق بودن هم داره بعد بهم یه جو محبت نمیکنه میگه خودت باید بفهمی خب آخه مرد نا حسابی از کجا بفهمم؟از کدوم کار عاشقانت باید بفهمم؟دست بزنم داره میخوام ازش طلاق عاطفی بگیرم چند بار خواستم بهش خیانت کنم در حدچند پیامم پیش رفتم اما بعدوجدانم نزاشته ادامه بدم
پس مجردا کجان ک شوهره شما رفته
خاک توسر شوهرت
همین
متوجه نشدم نامزدی یا عروسی کردین؟
وقتی رفت پیش مامانش تو هم میرفتی خونه مامانت رک بگو میترسم تنهایی بخوابم میرم خونه مامانم ابروش و ببر پیش مادرشوهرت بزار بترسن ازینکه زندگی پسرش در خطر افتاده
گفتی خواهرشوهرت مرده؟یعنی الان عذادارن؟یامن اشتباه متوجه شدم
چقدر مردای الان مامانی و خاک توو سر شدن اه حالم بهم میخوره
بایدیه تلنگرحسابی بهش بزنی
یعنی چی اون رفته شما چیزی نگفتی
نبایدمیزاشتی بره
توجمع که خردت میکنه یه حرکت محکم بیا دست بزن داره دستش وقلم میکنن شمایی که سکوت میکنی مرد اگر زنش نزاره هیچ کاربیخودی نمیتونه بکنه
یه جور حسابی ادبش کن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
