بگین کدوم خاطره از بچگیتونو اصلا یادتون نمیره؟
مال من خیلی زیاده
یه بار فک کنم چهار پنج سالم بود تو خیابون دست مامانمو گرفته بودم داشتیم میرفتیم که یه چرخی که رو چرخش پر از سیب بود از کنارمون رد شد
منم یه نگاه به سیبا و آقای فروشنده کردمو یه دونه از سیباشو برداشتم واسه خودم گاز زدم
مامانم سرم غر زد چرا اینکارو کردی و فلان
آقاهه با مهربونی گفت ولش کن خانوم چیکارش داری اشکال نداره.
این خاطره رو هیچوقت یادم نرفته و اون آقای مهربونو😻