2733
2734

بگین کدوم خاطره از بچگیتونو اصلا یادتون نمیره؟ 

مال من خیلی زیاده 

یه بار فک کنم چهار پنج سالم بود تو خیابون دست مامانمو گرفته بودم داشتیم میرفتیم که یه چرخی که رو چرخش پر از سیب بود از کنارمون رد شد 

منم یه نگاه به سیبا و آقای فروشنده کردمو یه دونه از سیباشو برداشتم واسه خودم گاز زدم

مامانم سرم غر زد چرا اینکارو کردی و فلان 

آقاهه با مهربونی گفت ولش کن خانوم چیکارش داری اشکال نداره.

این خاطره رو هیچوقت یادم نرفته و اون آقای مهربونو😻

اگه روز قیامت بشه و اعضای بدنم بخوان حرف بزنن، همشون یه نخ سیگار روشن میکنن میگن: ریدم به زندگی که این داشت 😒🚬

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

خاطره ختنه پسرعموهامو😁

اثن ی صحنه ای بود

کاربران محترم:زمانی که تاپیک میزنم یعنی انتظار هر نوع اظهار نظری را دارم ،پس مشکلی با انتقادشما ندارم در صورتی که ادب کلامت در تاپیکم رعایت بشه،،،،اما وقتی در تاپیک کاربران دیگه اظهار نظر میکنم هرچند که تبادل نظر هست ، پاسخی که میزارم برای استارتر اون تاپیک هست اگر از کامنتم خوشتون اومد و ریپلای کردین خوشحال میشم اما اگر مطابق میلتون نبود لطف کنید بگذرید  چون چیزی که من کامنت گذاشتم دیدگاه من بوده و نسبت به منطق خودم پاسخ دادم پس تنها استارتر اون تاپیک حق انتقاد از کامنتم داره  در صورتی که صحبتم تضاد داشته باشه با عنوانش اگر پاسخ ریپلای که زدی رو نمیدم دلیل نمیشه که حق با شماست                                       ممنون از فهم و شعور ش

بچه بودم ۶ سالم بود با دختر داییم بازی کردم دختر داییم خورد زمین لبش پاره شد مامانم کتکم زد و موهامو کشید و پرتم کرد بیرون گف گمشو از خونه بابای من 

منم برگشتم خونمون 😊اینو قبلا هم گفتم همیشه تو ذهنمه

مردشور خودمو خاطرات بچگیو بزرگیمو ببره 

دقیقااا مثل منی که😔

ساربان آهسته ران کارامِ جانم میرود ،نه چرا آهسته؟باید ساربان می ایستاد ،باید از ما باز خوشبختی سفارش میگرفت ،باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد...
2738
مردشور خودمو خاطرات بچگیو بزرگیمو ببره 

چرا اخه یعنی حتی یه خاطره خوب تو بچگیات نداری؟

اگه روز قیامت بشه و اعضای بدنم بخوان حرف بزنن، همشون یه نخ سیگار روشن میکنن میگن: ریدم به زندگی که این داشت 😒🚬

4_5سالم بود تو کوچه منتظر بودم بابام از سرکار بیاد بعد چند دقیقه یه اقایی رو دیدم از سرکوچه میومد خیلی هم شبیه بابام تو تاریکی فکر کردم بابامه سریع دوییدم رفتم بغلش😅😅 بعد فهمیدم اقای همسایه بود، چقدر خندید بهم😂😂 و چقدر خجالت کشیدم🙈

وقتی برای اولین بار متوجه شدم چرا و چیه و پنگول واقعا جون ندارن و یه ادمه دیگه اون پایین می چرخونشون داغووووووون شدم ، تا مدتها افسردگی داشتم ، 😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ هیچوقت اون لحظه که پسردایی بی شعورم این واقعیتو بهم گفت فراموش نمی کنم، هنوز حسه اب جوش بعد بلافاصله اب یخ روی کلم ریختنو یادمه 😭😭😭

خوشبختی یعنی دوتا پسر کوچولو‌ تو خونت داشته باشی ❤️
بچه بودم ۶ سالم بود با دختر داییم بازی کردم دختر داییم خورد زمین لبش پاره شد مامانم کتکم زد و موهامو ...

ناراحت نشدی؟ چه پوست کلفت بودی ماشالله🤣😂😂😂

اگه روز قیامت بشه و اعضای بدنم بخوان حرف بزنن، همشون یه نخ سیگار روشن میکنن میگن: ریدم به زندگی که این داشت 😒🚬
خاطره ختنه پسرعموهامو😁 اثن ی صحنه ای بود

منم از داداشم و پسر داییم ک باهم بود دامن من و دادن پسر داییم بپوشه چقد اون دامنو دوس داشتم😅

تَمامِ دارایی اَم خُداییٰ عصت کِْه  دَغدَغِه عَزدَصت دادَنَش راع نَدارَم⚡️♡-
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز