2410
2553

دیروز با همسرم‌مشاوره گروه درمانی بودیم. این خانوم و ندیده بودم...واقعا زیبا با یه پسر قشنگ دک ساله...همسرشونم جای برادری خوب بودن....خیلی بهم میومدن.میگفت الان دوازده روزه فهمیدم شوهرم معتاده .میگفت یه روز اومد گفت من معتاد به شیره و تریاکم‌میخورم .میخوام ترک کنم...آقا مشکل قلبی هم داشت و اصلا مصرفش از وقتی شروع شد که تو تصادف کمرش میشکنه  و  به خاطر مورفین و درد زیاد که داشته دکتر می گفت کمی مصرف کن دردت بیفته ...اینم زیاده روی کرده....واقعا دلم گرفت...با هزار امید ازدواج کن...بچه دار شو....یه دفعه کاخ آرزوهات بریزه....میگفت رو زمین و آسمونم اصن نمی دونم چی شد....ولی لبخند از صورتش نمی رفت...می گفت خوب میشه.... براش خیلی دعا کردم.....چون مشکل قلبی داره آقا هم مدت بستری آمبولانس لازم میشدن و هم میگفت دیشب که خونمون بودیم حالش بد شد و آمبولانس اومد....خدا کمکش کنه...درد خودمو یادم رفت....براشون دعا کنید لطفا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز