میخام بگم از دردی که توی دلمه
یادمه یه روز پدرم از در اومد تو با یه نایلن پر از بیسکوییت و لواشک و اینا منم تازه از مدرسه اومده بودم با خودم گفتم درسامو بخونم برم کلکشونو بکنم شب که شد مادرم چایی آورد منم از همه جا بی خبر گفتم مامان اون بیسکوییتارو میاری با چایی بخوریم میچسبه ، مادرم هیچ واکنشی نشون نداد دوباره تکرار کردم مامان کلوچه هارو میاری بخوریم و دوباره مادرم انگار که نشنیده باشه بعد تو دلم گفتم خسته اس شاید نشنیده گفتم مامان میگی کجاست من برم بیارم دوباره مادرم واکنشی نشون نداد ، پدرم و برادرمم بودن اونام ساکت بودن ، قلبم به درد میاد از اینکه یادم میاد چطور خونسرد بودن
بعدش خودم پاشدم گشتم همه جارو ولی بی خبر از همه جا مادرم اونارو قایم کرده بود که فقط برادرم بخوره 😔😔😔 تازه نامزد کرده بودم بهم گفتن برو شوهرت بگو برات بخره 😭😭😭
یادم میاد پنجم ابتدایی بودم پریود شدم وقتی خون دیدم به مادرم گفتم گفتش برو حموم منم رفتم ، حمومم که تموم شد مادرم اومد یه شورت و یه نوار بهداشتی بهم داد بعد رفت اصلا نگفت چطور ازش استفاده کنم منم بلد نبودم ، نوار بهداشتیو بدون اینکه چسبشو باز کنم گذاشتم لای پام و شورت و شلوارمو پوشیدم ، شاید واسه شما خنده دار باشه ولی واسه من درده، باورم نمیشه تا مدت ها اینطور نوار بهداشتیو استفاده میکردم
هر بار نوار بهداشتیو میرفتم ازش میگرفتم قایم میکرد تا خودم نمیگفتم نمیاورد هر چقدرم میگشتم نمیدونم کجا قایم میکرد
یه بار خیلی خونریزی داشتم رفتم ازش نوار بگیرم بهم نداد عصبی شد گفت خیلی استفاده میکنی باورتون نمیشه تا فرداش با اون نوار کثیف سر کردم تا اینکه یکی بهم داد 😔😔😔
بعد ازدواجم هر بار پریود میشدم به همسرم میگفتم واسم ده بسته نوار بگیر اونم از همه جا بیخبر میگفت اگه اینقد تو دوره پریودی اذیت میشی ببرمت دکتر 😔 میگفتم نه فقط میخام خیالم راحت باشه نوار دارم