شب سومیه ک پسرمو از شیر گرفتم دیشب و پریشب با گریه ی فراواااان خوابید...امشب کاملا غافلگیر شدم درحالیکه داشتم تلویزیون نگاه میکردم و چراغا روشن بودن ...اومد رو زمین رو بالشت خوابید...و من شاخ در اوردم الحمددلله یارب❤❤❤❤💓💓💓💓😍😍😍😍😍🤛🤛🤛🤛
تو وصل بودی به بهشت.... ومن وصل شدم به تو👶و بهشت کشیده شد به زیر پاهایم😍دانیالِ مامان...وجودم.
♪من فقط عاشق اینم ،وقتی از همه کلافم ، بشینم یه گوشه دنج ، موهای تو رو ببافم♪عاشق اون لحظه ام که ، پشت پنجره بشینم ، حواست به من نباشه ، دزدکی تو رو ببینم♪من فقط عاشق اینم ، عمری از خدا بگیرم♪انقدر زنده بمونم ، تا بجای تو بمیرم
قشنگ ده پله بالایی...از هر قشری و انسانی...عجب خوشمزس اون لبهات...عجب عشقی به من دادی...اصلا وضعیه این اوضاع .... عجب مستی شدم با تو ...ازت بدجوری ممنونم .... پره هستی شدم باتوو... همسرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خداحفظش کنه 😍 سعادت مند شه .. هیچوقت هم مثل امثال من از زندگی سیر نشه .. خنده های واقعی و از ته دل نصیبش بشه .. انشالله
این کاربری دست دختر خالمم هست گاهی ی تاپیک تاپیکی میزنه خیلیییی کم .. اون متاهل من مجرد خب پس ی وقتایی ی تناقضایی داره تاپیکا چون از دوتا جهان متفاوتیم دختر خالم دیگه شماره نداشت ک با خط خودش کاربری بسازه ) من عضو کمپین تحریم همگانی نینی سایتم 😂از تاریخ ۱۰/۱ ( اول دی ماه ) ..هیچ تاپیکی نزنیم و هیچ تاپیکی هم شرکت نکنیم .. 🖐🏻 دق و دلی تموم گرونی ها و اعتراضایی که باید میکردیمو نکردیم توی زندگیمون رو سر سایت خالی کنیم؟ 😂😂 گناهه ( ولی شوخی در رفته متحد شیم این ماجرای عکس حل شه به حرفمون گوش کنن )
وای نگو میخام دخترمو از شیر بگیرم همش فکرم درگیره چطور میخابه چیکا کنم چطوری از شیرگرفتی؟
واااای خدایا راستش این دوشب سخت بود روزا خوب بودن چون سرگرم بود حسااابی با داداش کوچولوم و پسرخالش...ولش شب سخخخخت بود.من صبر زرد گذاشتم تا دید ترسید میگفت اه اه ولی وقتی خوابش میومد بلدنبود بخوابه میومد میگفت میمی میمی...من نشونش میدادم بدش میومد ولی گرررریه میکرد
تو وصل بودی به بهشت.... ومن وصل شدم به تو👶و بهشت کشیده شد به زیر پاهایم😍دانیالِ مامان...وجودم.
پتو میپیچوندم بغلم میگرفتم و راه میرفتم اصرار میکرد ک تو حیاط راه برم منم میبردمش توحیاط حسابییی گریه میکرد دست میکرد تو یقه م و گریهههه خیلی سخت بود بزور میخوابید خداروشکر امشب دیگه بیخیال شد فقط اومد دیدش گفت اه اه و دراز کشید خوابید
تو وصل بودی به بهشت.... ومن وصل شدم به تو👶و بهشت کشیده شد به زیر پاهایم😍دانیالِ مامان...وجودم.