دوباره سلام خواهریا.
یه خواستگار دارم که تو شخصیت و عشق و اخلاق و ادب هیچی کم نداره.
راستش دانشجوی دکتری یه رشته مهندسی هم هست (ما باور نمی کردیم تا بابام رفت از خود دانشگاه و آموزش پرسید با اینکه کارت نشون داده بود) علتش هم شغل این آقا هست.
با اینکه شاگرد اول هم هست کلا تو رشته خودش کار نمی کنه و الان بیشتر تو کار های مراقبه و احضار روح و جن و ورد خوندن و فال گیری و .... هست و از این راه درآمد کسب می کنه.
من خیلی سربسرش می ذاشتم تا اینکه یه روز داشتیم راه می رفتیم یهو ایستاد گفت بیا از جای دیگه ای بریم الان اتفاق بدی می افته و گفت آتیش می بینم.
خب جایی که ما می رفتیم چیزی نبود که بخواد آتیش بگیره یه پارک و فضای سبز بود.
خلاصه به زور کشیدمش بردم همون مسیری که خودم می خواستم و مسخره ش کردم، به یجا که رسیدیم یهو منو نشوند رو زمین و خودشو روی من حفاظ کرد. هرچی گفتم امیر چیکار می کنی گفت فقط آروم باش و تکون نخور بعد حدود 2 دقیقه در حالی که من خیلی جا خورده بودم از کارش و ترسیده بودم یه صدای وحشتناک اومد و زمین لرزید من فقط دیدم یه دکه کوچیک تو فاصله شاید 5 متری ما بود منفجر شد و شعله های آتیش همه جا بود بعد مردم همه یا فرار می کردن یا می رفتن سمت اون دکه به زخمی ها کمک کنن دو نفر سوختگی شدید پیدا کردن و 1 نفر هم مرد. قضیه مال خرداد ماه می شه.
الان واقعا گیجم چی کار کنم بهش جواب مثبت بدم؟ آخه کار نمی کنه و از این راه پول درمیاره، وضعشونم خیلی خوبه. پدرش استاد دانشگاه بوده و مادرش هم سوپرمدل ترکیه.
ولی خودش سرکار آبرومند برو نیست.
ولی می گم هیچی از نظر شخصیتی کم نداره، درک بالایی داره، خیلی احترام می ذاره، هنوز منو تو خطاب نکرده. ذره ای بدی از خودش و خانواده ش هم ندیدم. هر بار هم که میاد دیدنم یه چیز می خره. حتی 2 بار در روز باشه دست خالی نیست. دیگه یه گل رو میاره.
شما بگید چه کنم؟ خانواده م عاشقشن ولی می گن باید یه شغل خوب داشته باشه و اونم می گه من شغلم همینه. درسم می خونم فقط به احترام پدرم که بهش قول دادم دکتری در رشته مهندسی بگیرم.