الان که پسرم 9 سالشه تازه میفهمم چه اشتباهاتی داشتم تو تربیتش
اول اینکه الان پسرم خیلی تنبل شده چون از اول انجام کاری رو بهش نسپردم دلیلم این بود که کند انجام میده و وقتمو میگیره،از تمیز کردن اتاقش گرفته تا بعضی مسئولیت های کوچیک مثلا آشغال گذاشتن دم در و...
دوم اینکه کوچیک بود زیاد باهاش حرف نزدم و بیشتر تلویزیون دید الان بنظرم دایره لغاتش کمه و البته خیلی چیزای دیگه
فکر میکنم شما دوستان هم تجربیاتی داشته باشین که خوب میشه اینجا به اشتراک بذاریم تا دیگران استفاده کنن
زورگویی و تعیین تکلیف در تصمیمات مهم مثل انتخاب رشته
ممنونم ازت ک تجربه ت رو درمیان گذاشتی
تاپیک خوبیه
ممنون. ان شاالله بقیه دوستان هم بیان تجربیاتشونو بگن
این تاپیک خیلی خوبه به نظرم ادامه بدید
لااقل یه کار مفید تو نی نی سایت انجام داده باشیم
لطفا بالا نگهش دارید
من نمیتونم به دختره 10ماهم بگم نه هرکاری بخاد میزارم انجام بده نمیدونم کارم درسته یانه دلم نمیاد آخه
خوبه ک متوجه اشتباهاتت میشی بعضی از پدر و مادرها ب هیچ وجه حاضر نیستن روش تربیتشون رو عوض کنن تازه اصرار هم دارن بقیه هم مثل اونا باشن با اینکه دادن اشتباه میکنن
دختر من هشت ساله هست و تک فرزند دقیقا کارهای خودش رو نمی‌تونه به تنهایی انجام بده
چون تنها هست زیادی کارتن نگاه می‌کنه ولی برعکس دایره لغاتش گسترده هست
حتی حرفهایی میزنه و درکی داره از محیط و اشخاص که نسبت به سنش واقعا بالاست
در عوض تنبل بار اومد
الانم خیلی کارها میکنم منظم باشه اما اصلا تاثیری نداره
من واقعا اذیتم در این مورد و مقصر خودم هستم
هنوز دیر نشده ولی به پسرا همه جور مسیولیتی بدین کار خونه تا خرید بیرون ظرفشستن و ....و خرید میوه و ...سفره انداختن و ...
من بچه بودم هرکی منو میزد اصلا مادرم ازم طرفداری نمیکرد میومدیم بهش میگفتیم هم یه کتک مفصل هم مامانم میزد واسه همین عقده ای شدم اگه یکی ب بچم چپ نگاه کنه میکشمش چه برسه ب کتک باید همه با احترام بابچه من رفتار کنن
یه چیز دیگه که البته یکی از آشنا ها میگفت
اینکه دیر پسرشو برای خرید به مغازه فرستاده و الان که 8سالشه هنوز پولو نمیشناسه و تو مدرسه و درس ریاضی اینو فهمیده که نسبت به بقیه عقبتره
اونی ک بچه نداره اومده تجربه تحویل بگیره مثل من لایک
اگر ميخواهيم فرزندمون اعتماد به نفس داشته باشه،هيچوقت جلوش از ديگران ايراديهايي نگيريم كه خارج از اراده خودشونه مثل قيافه ،قد....چه دوست و آشنا باشن چه حتي هنرپيشه يك فيلم...
من به خاطرتنش هایی که توکودکی داشتم هی میخوام موقع عصبانیت بجمو بزنم.دوبارم اروم زدم روپاش اما بعدش مثل سگ پشیمون شدم.چندوقته بیشتر نازشو میکشم دارم خودمو کنترل میکنم.رفتارم ارادی نیست😔
دقیقا 👍
مامانم عقده ی اینو داشت که خودش ماما بشه و میخواست منم هرجور شده ماما بشم، ولی من حالم از شغل های بیمارستانی بهم میخورد، عاشق این بودم که برم دانشکده افسری، نذاشتن برم دنبال رویاهام، نه اونی شدم که اونا میخواستن نه اونی شدم که خودم میخواستم.
آینده تحصیلیمو نابود کردن.
