(((((📚🪞🤍روان شناس هستم🫂👩⚕️🦋))))) به دوستان نی نی سایت مشاوره داده میشود😉😍 بالاخره بعد از بیشتر از دو سال انتظار به ارزوم رسیدم خدایا صد هزار بار شکرت ۱۴ محرم . اول شهریور بی بی چک و ازمایشم مثبت شد خدایا به حق حسین نی نی ام سالم و سلامت بیاد بغلم و انشالله همه ی منتظرا صاحب اولاد شن دعا کنید لطفا سالم و سلامت دنیا اومدن نی نی ام 😍🥰 💚♡سخت معتقدم به جمله ی توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما♡💚زندگی باید کرد... و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت غصه هم میگذرد پس به تن لحظه ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز 😢🚫همیشه با خدا معامله کن اینجوری هم قشنگ تره و هم ارامشت بیشتره هر کاری میکنی نیتت خدایی باشه نه به خاطر آدما💋❤خدایا خودت بساز تو بسازی قشنگ تره❤
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
خدایا خدایا شکر واسه اینکه بالاخره مامانم کردی👼در ضمن لباس یا کفش که نیاز ندارید رو پست کنید ب آدرس سیستان و بلوچستان شهرستان زهک بخش جزنیک روستای پلگی خمر مدرسه حافظ کد پستی نمیخواد جنسیت هم فرقی نداره چون مدرسه توزیع میکنه تو خانواده بچه ها 🙏🙏