۵ بار گفت اخر ابان که خواهرت بچش به دنیا میاد نیا بمون خوابگاه درستو بخون
هر بار میگفت میگفتم باشه با اینکه ناراحت میشدم
دو روز قبل باز گفت همون حرفای تکرای عصبی شدم
حق ندارم ناراخت شم؟
دلمو میشکنه گناه نیس؟
مجبورم میکنه باهاش دعوا کنم
دو روزه ناراحتیمو ریختم خودم بهش هم گفتم میگه منظور نداشتم
میدونم دروغ میگه
از ناراحتی دست راستمو نمیتونم تکون بدم