ساعت ۷ صبح ب شوهرم گفتم میخوام بدم خونه بابام گفت آماده شو مامانم تورو میبره منم دخترمو آماده کردم و خ و مامانش اومد گفت ک الان محمد(برادر شوهرم)الان میاد گفت ک زود میاد نیم ساعت طول نمی کشه منم گفتم باشه آماده شدم و ساک دخترمو بستم و نشستم نیم ساعت گذشت نیومد ی ساعت گذشت بازم نیومد یک و نیم ساعت گذشت گفت اومد و رفت صبونه بخوره و عباس(برادر شوهرم)بزار خرماهاشو بیاره گفتم تا ۹ و نیم منتظر موندم نیومد نمیرم دیگا
آخرش اومد میگه عباس هنوزه منم گفتم نمیرم دیگه ی روز دیگه میرم
گفت بریم نمیدونم چی اصرار کرد نرفتم
بعد شوهرم اومد گفت چرا نمیدی گفتم ساعت ۱۰ شد و هنوز نیومدن و من ساعت ۴ باید برگردم خب من چیه خانوادمو ببینم الانم وقت نمیکنم
گفت مگه باید سیر شی گفتم آره فردا میرم گفت فردا کی تورو میبره و سر سنگین ههم هست واقعا پروووو
شاید سوالاتون این باشه ک چرا ساعت ۴ باید برگردی
چون ۴ باید بریم شهر دیگه
و چرا شوهرم منو نمیبره
چون شوهرم کار داره
و چرا با برادر شوهرم بریم چون ماشین داره و میخواد بره بازار منو سر راهشون میرسونن