ما عقدیم ۱۰ ماهه...اذر ماه عروسیمونه....خونمون مستاجر بود و یه هفتس خالی کرده....رفتیم دیدیم خونه شده طویله....دیوارا سیاه کابینتا داغون...کاشیا سیاه ...ایفون خراب...اصن یه وضعی...نزدیک ۲۰ .۳۰ تومن تعمی داره با اینکه ۴ سال ساخته! یه هوده داغون داشت پدر شوهرم گفت همینو استفاده کنید...گفتم قرار بود هود و گاز مون ست سفید باشه گفت نه همین عالیه چرا خرج الکی! قرار بود درهای کابینتمونو عوض کنیم در سفید بزنیم..گفت یه برچسبایی اومده میزنی اصن انگار کابینتو عوض کردی!۲ تا اتاق داره...یه اتاقش تراس داره ولی اونیکی دلگیره...میگه اون دلگیره رو بردارین اون یکی هی میخواین برین کباب بزنین مهمون بیاد اونم بیاد تراس عکساتونو که تو دیوار میزنین میبینه! سقف رنگ میخواد گفتم سفید باشه دورش که یه خط ریز هست گلبهی کم رنگ بزن که از بی روحی در بیاد گفت نه همش سفید اون خز شده! انگار عروسه اون خونه ایشون هستن!ینی میخواستم پرتش کنم پایین!
اینم پیامای من به شوهرم! دیگه پامو تو اون خونه نمیزارم...اینم بگم شوهرم ۴ قلم جنسای بزرگ باهاش بود به اضافه طلا هایی که برام خرید و تالاری که رزرو کرده و ارایشگاه و فیلم بردار...دیگه هیچی ته جیبش نمونده و خرج خونشو انگار میخواد باباش بده که اینجوری داره دیونم میکنه😭چیکار کنم؟میگم بیا ببر طلاهامو بفروش خرج خونه قبول نمیکنه تازه پدر شوهرم خوب بود باهام ولی از وقتی خونه رو گرفتیم از مستاجر سرد شده اصن! خواهرشوهرمو خیییلی بیشتر تحویل میگیره
همیشه تو زندگیم نگران چیزهایی بودم که ۹۹% اتفاق نیوفتادن
از جنس های بزرگ چند قلمشو شما میخریدی ک بی منت شوهرت بتونه خرج خونه کنه. اگه خونه بنام خودتون ...
خونه برا شوهرمه خودش تمام مجردیشو کار کرده تا تونسته یه خونه ۱۰۰ متری بخره! ولی خیلی از باباشون حساب میبرن و رو حرفش حرف نمیزنن! میگم بیا ببر طلامو بفروش میگه حیفه
همیشه تو زندگیم نگران چیزهایی بودم که ۹۹% اتفاق نیوفتادن