آره یه نفر که فکرشم نمی کردم سالها پیش اومد.
دوران دانشجویی مسوول آزمایشگاهمون عاشقم شده بوده بعدا فهمیدم.آدم خیلی سر به زیر و خوبی بود.بعدا به یکی گفته بود به گوشم رسید
شوهرم
اره یه مرد چهل ساله😐😐😐
من فکر میکردم از اون ادمای موجه و با شخصیته ،خیلیم پولدار بود وقتی اومد خواستگاریم کلن نظرم راجب شخصیتش عوض شد
من همسرم متنفر بودم ازش اونم كم نميذاشت تو اذيت من
بلاهايي سر هم اورديما به قصد كاملا نامردي
وقتي از اطرافيان شنيدم منو ميخواد شوك شد
روز خاستگاري هم منتظر بودم يه حركتي بزنه برا خراب كردن من
هر چند همون خاستگاريش هم بزرگترين دشمنيش بود باهام😔
دوسته دوست پسرم اومدخواستگاریم خلاصه یه اشوبی به پاشدا زن هیچ کدومم نشدم😂😂😂😂
من شوهرم همکلاس م بود
اصلا باهم حرف نمیزدیم و من اصلا محلش نمی ذاشتتم
وقتی اومد خواستگاری م خیلی تعجب کردم
من ک از ادم های هیکلی متنفر بودم
هر کی ازم میپرسید معیارت واسه ازدواج چیه
میگفتم فقط هیکلی نباشه😂😂😂
شوهرمم از لحاظ هیکلی بودن معروفه تو فامیل
قشنگم امد خواستگاری من
خداییش وقتی امدن بخاطر هیکل ردش کرده بودم😂
اصلا شوکه شده بودم😢😂چون امد از پیشم رد شد تازه از نزدیک میدیمش
ولی بار دوم ک امدن دیگه نظرم عوض شد.دیگه ب اخلاق رفتار فکر میکردم
تا نامزد کردیم.دیگه هیکلش برام هضم شده بود و الان بعد ۵ سال اصلا برام مهم نیست😍
يكي از كارايي كه خودم كردم در حقش همسرم سرباز بود ما فاميل بوديم قرار بود بياد محل ما هم خدمتيش رو ببينه مامانم گفت بيا يه امانتي هم بدم ببر برا مامانت
مرداد ماه بود خوب يادم مامانم رفت روضه گفت فلاني اومد سريع بيا منو صدا بزن همسايه ديوار به ديوار بود
خلاصه همسرم اومد درست سه ظهر بود مرداد ماه منم همينجور از پنجره داشتم نگاهش ميكردم عرررق ميريخت اونم ديد من خونه ام اما در باز نميكنم حرف برا ١٧سال پيش موبايل و اينا نبود يعني همه نداشتن
همش زنگ منم درباز نميكرد اخر روضه تمام شد مامانم اومد ديد اين پشت در گفت وا خاله چرا در نزدي فلاني خونه بود گفتم اومدي بياد صدام كنه
گفت نه منم تازه رسيدم يك ساعت بيشتر پشت در موند اون روز رلستش به مامانم نگفت كتك رو نخوردم ولي بعدش خوووب تلافي كرد
