منم یه روز این اتفاق بیفته مادرشوهرمو میفرستم سالمندان. بدون عذاب وجدان. چرا؟؟؟؟؟ قبل از فحش دادن گوش کنید. پدرم نصف بدنش فلجه و تنها زندگی میکنه شوهرم نمیزاره بهش زیاد سر بزنم و براش غذا ببرم. میگه هرچی ببری حرومه. (البته خودم یکم قایمکی هواشو دارم اما خیلی کم)انشالله مادرشم فلج بشه و شوهرش بمیره جبران میکنم براشون .خانواده شوهر جاشون فقط سالمندانه. لیاقت ندارن که
الانم داداشش فقط سه روزه خونه منه اما کوفت شوهرم کردم گفتم باید براش خونه پیدا کنی وگرنه از عشق و حال شبانه خبری نیس.الان رفته خونه پیدا کنه براش. پدر خودمو نزاشت نگهداری کنم بعدش بیام داداش هرزه نره غولشو نگه دارم؟ انشالله همشون بمیرن خانوادگی
ناراحت نشو از قضاوت دیگران نمونه ماجرای شما و مادر شوهرت رو خودم به چشم دیدم که بچه های طرف یک ثانیه هم تحمل نداشتن ببیننش چه برسه ازش نگهداری کنن در کل اینجا بدون آگاهی از زندگی همدیگه خیلی همو قضاوت میکنن من صد در صد بهت جق میدم
تاشب باهم قهر بودیم دیدم عصر پیام دارم میام چی بگیرم .گفتم هرچی زنگ زد گف شام درس کردی گفتم ن گف ب حاظرشو بریم بیرون....اوایل میگف خیبی ازت ناراحتم و اینا منم تمام حقو بخودم دادم اخرشب ک خاس بخابیم گف راس میگی داداشم خودش بیشعوره درک تورو نمیکنه ولی منم نمیشه بزارم تو روش بگم خونم نیا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
