2726

چون بعضی از دوستان مایل بودن بدونن رفتم ملاقاتی چی شد این تاپیک رو زدم

واسش گل خریدم که عکسشو واستون میذارم، رفتیم دم در بیمارستان مامانش دیدم فقط سلام و علیک و...، چون توccuبود از پشت پنجره باید میدیدیمش، باباش که منو دید به بقیه گفت خب برید بیرون دیگه، بعد به من اشاره داد بیا وایسا پشت پنجره،( چون من دور وایساده بودم)، تموم زمان ملاقاتی هم از جام تکون نخوردم به امید اینکه برگرده منو ببینه که برنگشت، همین



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
خانوادش میدونستن ؟؟ خواب بود ک برنگشت .؟

میدونم که مامانش از رابطه مون خبر داشت،اما به نظرم دیروز باباش هم خبر داشت چون رفتارش خیلی صمیمی بود و اینکه همش تو این فکر بود که بالا سرش  تنها باشم، نه خواب نبود، مورفین بهش زده بودن حالش نرمال نبود

کار خوبی کردی، پدر و مادرش بهش میگن که رفتی، امیدوارم زودتر خوب بشه و دوباره برنامه.هاتون سر بگیره😉

باید چیزی رو که دوست نداریم تحمل کنیم، تا از چیزی که برامون ارزشمنده، دفاع کنیم.👌🏻🌸
 چرا بر نگشت؟؟ خب خیت شدی که😓

نه چرا خیت بشم؟ تا رسیدم باباش به برادرش گفت برو گلو بذار روبروش، میدونی که تو ccu کسی گل نمیبره، خودشم حالش خوب نبود نه اینکه دلش نخواد، نه تنها به من نگاه نکرد به خانواده خودشم نگاه نمیکرد، چون گردنش بسته بود و نمیتونست برگرده

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730