چون بعضی از دوستان مایل بودن بدونن رفتم ملاقاتی چی شد این تاپیک رو زدم
واسش گل خریدم که عکسشو واستون میذارم، رفتیم دم در بیمارستان مامانش دیدم فقط سلام و علیک و...، چون توccuبود از پشت پنجره باید میدیدیمش، باباش که منو دید به بقیه گفت خب برید بیرون دیگه، بعد به من اشاره داد بیا وایسا پشت پنجره،( چون من دور وایساده بودم)، تموم زمان ملاقاتی هم از جام تکون نخوردم به امید اینکه برگرده منو ببینه که برنگشت، همین