هرکی حوصله نداره نیاد لطفا
احتیاج به کمک دارم که یک متن بنویسم
داستان از این قرارِ که ما ۱ سال به قصد ازدواج بودیم باهم ، این اواخر به من بی توجه شده بود و رفیق باز
اون به من گفت از دوستات فاصله بگیر و ارتباط و خیلی کم کن گفتم باشه
این اواخر من بهش گفتم هرشب با دوستات هستی من حسِ مثبتی ندارم و زیاده روی میکنی، بذارش هفته ای ۲ بار ک به زندگیتم برسی و این حرفاااا
دیدم جوابمو نداد ، بعد ۲ روز پیام داد که ما به درد هم نمیخوریم و نمیذارم خونوادم بیان خواستگاری و هر تصمیمی میخوای واسه زندگیت بگیر و ایناااا
تو تاپیک های قبلی هست !
خلاصه منم دیگه جوابی بهش ندادم بعد چندروز دوباره خودش پیام داد دلت تنگ نشده؟ جواب ندادم
۲ روز بعد دوباره پیام داد ک من تلاشِ خودمو کردم و این حرفا ، بعد متوجه شد که من دارم خونه میگیرم(اخه من ی شهر دیگه دانشجوعم که تا قبلش خوابگاهی بودم ، وقتی وارد زندگیم شد گفت دوسندارم خوابگاه باشی رفت و آمد کن ، تا شهرمون ۳ ساعت راهه ، یعنی من روزی ۶ ساعت تو جاده بودم)
فهمید که دارم خونه اجاره میکنم و گفت اگ خونه اجاره کنی دیگه تمامه همه چیز و اینا ...
منم هیچ پافشاری رو خونه نکردم و فقط ازش گله کردم ک من بخاطر تو انقدر سختی رفت و آمد و کشیدم و از دوستام جدا شدم و حالا از تو میخوام عوضِ هرشب هفته ای ۲/۳ بار با دوستات باشی و واسه منم وقت بذاری داره بهت فشار میاد؟
که گفت : خفه شو ؛ برو گمشو.. نمیخوام ببینمت دیگه ، نمیخوام ۱ ثانیه بهت فکر کنم ، تو ارزش نداری تو لیاقت نداری ؛ تو درک نمیکنی
تو یک آدم بیکار میخوای که بشینه ۲۴ ساعته باهات چرت و پرت بگه ....
بقیه شو الان تایپ میکنم
باشید که کمکم کنید ی چیزی ام ماها بنویسیم