خستم كرده ديگه انقد بي چشم و روئه
اينهمه كار ميكنم تو خونه بچه داري خونه داري شب تا صبحم بچم نميخوابه اخرش ميگه چيكار ميكني تو خونه
يه تشكر خشك و خالي نميكنه اصلا خستگي به تنم مونده
خودش تو خونه دست به سياه و سفيد نميزنه كه هيچ همشم وسايلشو ميريزه اينور و اونور خونه ميام ميبينم الان جمع و جور كردم تميز كردم باز دوباره نيم ساعت نشده بهم ريختست همه جا بهشم كه ميگم براچي اينجوري ميكني برگردي ميگه اي بابا چقدر غر ميزني خستم كردي خيلي بي مسئوليته
جداي اينا هيچيم كه برام نميخره تمام لباس و وسايلامو بابام داره ميخره
هر چيم برا خونه ميخره منت ميزاره كه كل حقوقمو دارم تو اين خونه خرج ميكنم خوبه حالا نصف بيشتر پولمون بابت قسط خونه و پوشك بچه و قبض و بنزين و هزارتا چيز ديگه ميره كه منت اوناهم سر من
خودم يكي يدونه نه خواهري نه برادري بهترين زندگيمو داشتم نميدونم خَر مغزمو گاز گرفت كه ازدواج كردم بچه دار شدم خودمو بدبخت كردم
بچمو نميده بهم وگرنه همين الان ازش جدا ميشدم اخه بچه اي كه شير خودمو ميخوره و لب به شيرخشك و هيچي نميزنه انقدرم بهم وابستس به اميد كي بزارم برم
دلم داره اتيش ميگيره نه ميتونم قيد بچمو بزنم نه ديگه تحمل اين زندگيو دارم جديدا كه دست بزن پيدا كرده امروز ميخواست خفم كنه
ديگه نميدونم چيكار كنم
خدا لعنت كنه هرچي مرده بَده😞😞😞