تو یدونه از تاپیک های قبلم در مورد مادر شوهرم نوشته بودم مادر شوهر من هر جا میشینه از من ید میگه اگه شب میخواییم بریم دور دور حتماً مادر شوهرم باشه اگه هم نباشه یا با شوهرم رفتیم باید هر چی خوردیم واسه اونم بگیریم ببریم اگه هم که مادر شوهرم رو نبردیم و یا چیزی براش نگرفتیم یه جوری صحبت میکنه انگار آدم گناه کبیره کرده هی میگه چرا منو نبردین؟چرا برا من چیزی نگرفتین؟چرا رفتین پارک؟کدوم پارک رفتین؟شما همین هفته پیش رفتین پارک و خلاصه کلی حرفهای صد من یه غاز
اوایل عقدمون که من یه شب رفتم خونه مادر شوهرم صبح زودش شوهرم رفت سر کار ولی من تا ساعت 9 خوابیدم هر جا رفتم شنیدم گفته بود نرگس تا ساعت 12 خواب بود اینا چجوری میخوان زندگی کنن؟چجوری میخواد بچه داری و شوهر داری کنه؟
و کلی حرفهای دیگه که از بس بی معنی هستن بگم براتون میخندید
اگه در ماه من 10 شب میرفتم خونشون عین ده شب رو پیش منو شوهرم میخوابید حتی ما ساکن اصفهان هستیم یه سری که رفتیم چشمه سمیرم با مامانم و بابا و شوهرم و مادر شوهرم شب که شد توی یه چادر چهار نفره خواستیم بخوابیم که بابام رفت توی ماشین خوابید مادر شوهرم انقدر غر زد دست آخر به شوهر من گفت من خوابم نبرد میام پیش تو میخوابم ترتیب خوابیدنمون اینجوری بود که مامانم.من.شوهرم.و مادر شوهرم اون پایین خوابیده بود شوهره منم مامانشو آورد پیش خودش و منو فرستاد پایین صبحش که رفتیم پای چشمه به شوهرم گفته یه جفت صندل واسه من بگیر صندل ها رو 20 تومن واسه من گرفت بعد به مامانش گفت تو چیزی نمیخوای؟یکم واسه ناز کردن نه و نو کرد و دست آخرش دستشو گذاشت رو یه جفت دمپایی 40تومنی وقتی شوهرم براش خرید شوهرم اومدم دمپایی قبلی های منو از پلاستیک در آورد و گذاشت جلو پای مامانش که دمپایب نو های مامانش خراب نشه در صورتی که من داشتم با صندل هایی که خریدم راه میرفتم
ای خدا