شما چه میدونی تو مغز بقیه چی میگذره همه دچار روزمرگیهاشون هستن،واسه افکار کار و کاراشون اولویت بندی کردن
خود من وقتی مجرد بودم عاشق تنهاییم و اتاقم بودم دلم میخواست ساعتها بشینم تو اتاقم فکر کنم افکارم رو روی کاغذ بیارم،یادمه عموم سرباز بود بهم میگفت بیا تو جمع
بهش میگفتم عمو دوست دارم جای تو باشم برم خدمت سر پست یه دل سیر تنها باشم و غرق افکارم بشم
با اینکه رشته تجربی بودم کتابهای فلسفه و منطق و روانشناسی و جامعه شناسی و... رو مطالعه میکردم
ولی از وقتی ازدواج کردم دنیام عوض شده زندگیم بچم همسرم از همه مهمتر شاد بودنمون
واسم مهمه