يه بار كه اومد خونتون بگو عمه جوووون ميتونم يه سؤال ازتون بپرسم،بعد بگو ميتونم بپرسم چه مشكى و ناراحتى با من داريد؟!
هر جوابى داد بعدش بگو:تقصير من نيست كه زن فلانى شدم،كلى خواستگار داشتم ولى خب قسمتم اين بود و اينكه به يكى از اقولم گفتم شما با من اينطورى رفتار ميكنى گفت:عمه خانم دوست داشت دختراشو بچسبونه به شوهرت واسه اين ناراحته(الكى بگو) بعد هر چقدر اصرار كرد كى گفته بگووو نميتونم بگم قسم داده نگم
اينكارو بكنى ديگه روى مباركشو نميبينى