نزدیکه یک ساله که سر یه مسئله ای که اصلاً جدیت نداشت خونواده ما به خانواده خالم قهر هستیم مسئله این بود که خاله من 5 تا دختر و 1 پسر داره که یعنی خواهر من با شوهر دختر آخریه خالم دوست هستن در صورتی که هم خواهرم همه دختر خالم دو تا بچه دارن
این موضوع ادامه پیدا کرد تا شب عروسیه پسر عموم که از قضا خاله ای که ما باهاش قهریم هم دعوت بودن اول عروسی خیلی همه چی عادی بود حتی دختر خاله های من با اینکه قهر بودن بچه خواهر من که یک دختر یه ساله و نیمه هست رو هم گرفتن و کلی قربون صدقش رفتن دو ساعت بعد این اتفاق مامانم رفت پیش یکی از همسایه هامون که از قضا مادر شوهر دختر خاله ی منم اونجا بوده و با مامانم احوال پرسی میکنن خواهرم به من گفت بیا بریم محیا(بچه ی خواهرم)رو بدیم به مامانم و بریم گلاب به روتون دستشویی منم قبول کردم تا رفتیم محیا رو بدیم مامانم دیدیم مادر شوهر دختر خالم ام هم با آبجیم سلام احوال پرسی کردن آبجیم اومد کنار که من محیا رو بدم مامانم که دیدم دختر خاله ام از اون سر تالار اومد و با تنه محکم زد به آبجیم و شروع کرد تند تند با مادر شوهرش سلام احوال پرسی آبجیم بهش گفت مریم(نام مستعار دختر خالم)با من سلام نکردیا دختر خاله منم برگشت و به آبجیم گفت مگه تو آدمی که بهت سلام کنم؟و با سیلی محکم زد تو صورت خواهرم منو آبجیم شوکه شده بودیم که مامانم محکم زد تو گوش مریم که دعوا بالا گرفت بعداً که فهمیدیم اصلاً دختر خاله من با مادر شوهرش قهر بود و بخاطر اینکه مثلاً لج ما در بیاد اومده و با مادر شوهرش حرف میزده
دوم اینکه فکر میکنه آجیه من با شوهرش رفیقه در صورت اینکه اصلاً این موضوع صحت نداره و نخواهد داشت