خیلی هم بهش گفتم اینقدر رو مخم نرو من اعصابم داغونه تازگی ولی ول کن دعوا نیست عصبی شدم تو دعوا زنگ زدم به یه عمه هاش و گفتم که شوهرم داره بداخلاقی میکنه.
این عمش قبلا وساطت کرده بود برامون بخدا درسته نتونست برام کاری بکنه کارمم اشتباه بود اما دیگه راه به جایی ندارم خسته شدم آخه به خانوادشم بگم همیشه حقو به اون میدن.
الان خیلی ناراحته میگه عمه هاش بهم میگن و آبروش میره.