بچه ها ما روستا ميشينيم البته مدرسه رو شهر رفتيم اونجا خونه داريم بابام روستا كشاورزى داره و منم ازدواج كردم اومدم روستا و داداشم شهر ميرفت مدرسه مامانمم پيشش بود موقع هايى ك بابام تنها بود من ناهار و شام ميپختم و ميومد خونه ى ما خونه خواهرم زياد نميرفت ك البته وظيفم بوده و بابام صد برابرشو بهمون رسيده و شوهرم و شوهر خواهرم پيش بابام شغل دوم دارن خلاصه داداش من دانشگاه قبول شدو من گفتم اخيش ميره تهرانو ديگه مامانم مياد روستا ، داداشم ى سالى رفت خوابگاه و گفت من نميتونم و خلاصه براش خونه گرفتنو مامانم هى ميره پيشش و باز من و غذا پختن ، حالا بابام تنها نيست خواهرمم استراحت مطلقه و با شوهرش خونه مامانمن و من موقع هايى ك مامانم نيست بايد براشون ناهار بپزم تازه داييمم اضافه كنيد اونم زنش موقع مدرسه ها ميره شهر داييم روستا ميمونه اونم مياد 😩