خواهرم دوروزه زایمان کرده روز زایمانش ما بودیم.شهرستانه خونش ما شب اومدیم صبحش زایمان کرد بعد زایمانشم طبیعی بود هزینه ی بیمارستان و دارو هزار تومن سیاه هم ازش نگرفتن سومین شکمش بود هزار تومن هزینه ازش نگرفتن دوبار تاکید کردم ک یادتون بمونه بعد مادرشوهرش اول گفته بود نمیام بعد دیده بود ما دورو برشیم اومد خیلی سیاست مداره خلاصه اومد از هممون ایراد خودشو گرفت و....بعد بهمون گفتن ک بچه دودور بند نافش پیچیده دور گلوش همه زدیم زیر گریه مادرشوهرش یه اخمم نکرد بفهمیم ناراحته حالا کاری نداریم اون ب درک خواهر بزرگترم باهامون بود خیلی خیلی حساسه وقتی اینو فهمید دیگه اصلا اشکش بند نمیومد نشست رو زمین و دستاشو گرفت ب اسمون همونجا هم برای خواهرم نذر ابولفضل کرد من بینیم عملیه مادرشوهرش گفت بمن