من سه سال پیش یه نفر خیر نبینه از زندگیش الهی یک تهمتهای کثیفی بهم زد، زندگیمو به آشوب کشید فقط خدا میدونه چی کشیدم
یکسال تمام هرروز به خدا میگفتم خدایا پس چرا خوش و خرم داره زندگی میکنه، پس کو عدالتت
خدا شاهده شب عاشورا بود خواب دیدم یکی بهم میگه، خدا حق رو میگیره، ولی قرار نیست هردفعه تو خبردار بشی
از خواب بیدار شدم گفتم خدایا هرطور خودت صلاح میدونی، سپردم به خودت
خداشاهده چندماه بعد شنیدم چه نکبتی تو زندگیش افتاده، بلاهایی که سر من آورد رو تک تک چشید بی شرف