2737
2734
عنوان

قشنگترین عکس پروفایل یا متن یا قشنگترین امضایی که دیدین چی بوده

| مشاهده متن کامل بحث + 1010 بازدید | 38 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

منم امضا خودم😔

پس بگو قرار بود تو بیاے و من نمی دانستم..اے دردت به جان بی قرارِ پُر گریه ام.. پس‌بگو این همه سال ماه ساڪت من ڪجا بودے؟..حالا ڪه آمدے حرف ما بسیار،وقت ما اندڪ ،آسمان هم ڪه بارانیست...🖤🥀🍂
2731
خود عکس پروفایل رو بذارین کپی کنیم بذاریم پروفایل 

حرف منه دقیقا

پس بگو قرار بود تو بیاے و من نمی دانستم..اے دردت به جان بی قرارِ پُر گریه ام.. پس‌بگو این همه سال ماه ساڪت من ڪجا بودے؟..حالا ڪه آمدے حرف ما بسیار،وقت ما اندڪ ،آسمان هم ڪه بارانیست...🖤🥀🍂
2738
اشکمو در آوردی .خدانکشت بند نمیاد

واقعا متنش بی نظیره

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

بچه ها متنای قشنگ بدید😢

پس بگو قرار بود تو بیاے و من نمی دانستم..اے دردت به جان بی قرارِ پُر گریه ام.. پس‌بگو این همه سال ماه ساڪت من ڪجا بودے؟..حالا ڪه آمدے حرف ما بسیار،وقت ما اندڪ ،آسمان هم ڪه بارانیست...🖤🥀🍂
واقعا متنش بی نظیره

امضات خیلی قشنگه ومفهومی 

یه لحظه حس کردم پاشم پسرم رو که ۶ سالشه بغلش کنم وبهش بگم ببخشید که انقدر سرت داد میزنم که خونه رو کثیف نکن، ولی چه حیف که رو تختش جا نمیشدم پا نشدم 😄


ولی با امضات کلی به فکر فرو رفتم 

کاش بتونم از فردا صبح انقدر به تمیزی اتاقش گیر ندم .


گرنگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز