2703
2553
عنوان

آرامش اعصاب

158 بازدید | 13 پست

خانما واسه آرامش اعصابتون چیکار میکنید ؟ من وقتی عصبانی میشم وحشتناک میشم نمیدونم چیکار کنم هربار به خودم قول میدم سری بعد خودمو کنترل کنم ولی نمیتونم شنیدم عرق اسطوخودوس خوبه ولی استفاده نکردم کسی اگه تجربه ای داره بگه ممنون

پسرم دوست داشتن تو زیباترین کار تکراری دنیاست...

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

یوگا

به کلکسیون لباست افتخار نکن...کلکسیون کتابات رو نشونم بده...دنیا فقط برای کسانی پوچ و خالی از امید است که نمی‌دانند چگونه نیروی عشق را به‌ انسان ها بدهند و به آن‌ها زندگی و زیبایی دوباره ببخشد...باشد که خداوند مرا از همراهی شکاکان و بد دلان بی نیاز سازد.میتونید حرفاتون رو به صورت ناشناس توی این لینک بهم بزنین   https://www.goftino.com/c/JtRmeU
2720

یا خدا من فرار کنم🏃🏃🏃🚶

راستی می دونستین که تو زندگیتون تا زمانی که یه چیزی براتون خیلی مهمه از همون موضوع ضربه می خورین؟ تا زمانی که آرزویی فکرتونو درگیر کرده و درموردش ترس و خوشحالی زیاد دارین اون آرزو برآورده نمیشه؟ می دونستید تو این دنیا هیچی از هیچی نباید براتون مهم باشه جز      خـــــدا؟ می دونستین یا نه؟ حالا بدونین یاد بگیرین که بدونین ... 

هروز گل گاوزبون بخور 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
2714

یاد شوهرم افتادم🤣🤣🤣چند روز پیش با همکارش دعواش شده بود اونروز یکی دیگه از همکاراش زنگ زد بهش گفت به خانمت بگو گل گاو زبون برات بخره دم کنه😒😒

اگه قرار باشه با توجه به جیبم جایی برم فقط میتونم برم تو فکر      
یاد شوهرم افتادم🤣🤣🤣چند روز پیش با همکارش دعواش شده بود اونروز یکی دیگه از همکاراش زنگ زد بهش گفت ...

اره باید بخورم سختم میاد دم کنم 

پسرم دوست داشتن تو زیباترین کار تکراری دنیاست...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز