نمی دونم هر چی هس دارم می میرم زیر بار این غم
اما سعی نمی کنه کنارم باشه این روزا دلداری بده
مثلا با دوستش میره بیرون و گشتن
یا اینکه میگم عزاداری مث هر سال بریم مسجد محل
اما اون چون بچه حرکت نداره خجالت میکشه و میگه نریم دوست و اشنا ها میبینن
اونشب یه جا دیگه رفتم با مامانم بعد موقع شام پسرم اذیت میکرد گفتم بیا بگیرش شامت و خوردی گف دوستم همرامه
چون دوستشم با این به دنیا اومده بچش و الان همه کار میکنه اون خجالت میکشه