رفتیم نگاه کردیم و نخریدیم . گفت که بذار سر برج که حقوق گرفتم تا از سپردم برندارم . گفتم باشه و اومدیم خونه.
از صبحش که خواستیم بریم سرسنگین بود . شب هم رفتیم خونه جاریم میوه تعارف کردن من دستم بند بود بهش گفتم برام بردار . با حالت بدی گفت بشقاب اونجاست خودت وردار. پیش جاریم خیلی ضایع م کرد اصلا با من اینطوری صحبت نمیکرد.
خونه هم اومدیم اصلا بهم توجه نمیکرد و گفت که من میخوام بخوابم . البته خسته هم بود ولی از صبح حالش گرفته بود.
اینم بگم که من سال ۹۳ طلا مو سر خونه دار شدن فروختم . و اینکه واسه عروسیم برام سرویس نگرفتن و طلای بی اجرت زشت گرفتن . واسه بارداریم هم پسر دوست داشت گفت برات میگیرمو نگرفت. وقتی که طلامو فروختم هم گفت تا یسال بعدش برات میگیرم . داشت و نگرفت . به نظرتون من چطور باهاش برخورد کنم؟