جاریهام دختر خاله هامن خونه یکیشون بودیم داشتیم قلیوم میکشیدیم نوبت من شد قلیونو دادم به جاری بزرگه که برمم بیام اومدم گفتم بده گفت بزار بکشم گفتم نمیخوام بده داشتیم همینجوری شوخی میکردیم که اون یکی واسه طرف داری از آبجیش آخه دوتاشون باهم خواهرن پرید رو من به زور میخواست ازم بگیره منم شیلنگو پرت کردم گفتم بیا نمیخواد خودتو جر بدی شوهرشم داشت بد نگاش میکرد بهش گفت این چه کاریه میکنی گفت نه آخه باید اینجوری ازش بگیری منم گفتم آره کار من اشتباه که وقتی میای خونمون دوتا دوتا برات میچاقم و دیگه هیچی نگفتم واسه این که برادر شوهرم ناراحت نشه یکم نشستم بد به شوهرم گفتم پشو بریم ینی خاک توسرم واسه این که بچش میره پیش براش دفتر خریدم برا اون یکی کتونی بد اینجوری جواب آدمو میدن