از ناراحتیم نمیتونم کامل بگم. هرچی یادم میاد میگم
خبببب
ای خدا 😢😢😢
بعد کلی لاس خشک زدن شوهرم برگشت گفت از حسن چه خبر. دختره هم گفت بی خبرم. باهاش قهرم و اینا. بعدشوهرم یکم فاز نصیحت برداشت که بگه آره اشتی کنید. حسن افسرده اس از زنش جدا شده درکش کن.
لایک کن عزیزم گم نکنم
دروغ میگه این طور جندها با همه رابطه دارن با حسن نقی تقی با ممدشون همه
بعد من کوبیدم به پهلوی شوهرم که چرا اسم حسن رو آوردی. تابلو بود دختره اصلا با حسن کار نداشت. میخواد مخ شوهرمنو بزنه. بعد که شوهرم حسن حسن میکرد دختره گفت ولش کن حرف اونو نزن. ما به درد هم نمیخوریم. زنگ زدم بگم با حسن کات کردم از مریم خبری نشد ناراحت نشی
دیگه کنترل خودمو از دست دادم گوشی رو گرفتم هرچی فحش بلد بودم نثارش کردم. دختره قطع کرد دوباره زنگ زدم گفتم بپرس دیگه حال پدرشوهرم برات مهمه. کلی فحش دادم برگشت گفت متاسفم برای علی جون زنش انقدر بی ادبه. منم گفتم برای مادرت متاسف باش که معلوم نیست از کی پست انداخته
اوووف مریمم اومد تو صحنه!
مریم خودشه. منظورش این بود اگه زنگ نزدم ناراحت نشو
