من انقدر تنها موندم که حرف زدن معمولی هم یادم رفته!! عصبی شدم!
پشیمونم از ازدواجم!
کار شوهرم رو کشتیه...
دوماه سه ماه نیست، وقتی هم میاد فوقش دو سه هفته پیشمون میمونه....
اونم همیشه دعوا سر دیگران، و قهر و سکوت....
خانوادم که همممیشه تنهامون گذاشتن، تو شرایط سخت، الانم همینطوز، نه سر میزنن، نه چیزی....
همش من و دختر پنج سالم تنهایبم
بعضی وقتا به طلاق فکر میکنم
یا میگم کاش یکی بود بهم محبت میکرد، باهام حرف میزد، درکم میکرد، کنارم بود، فرقی نمیکنه مرد یا زن، فقط کاش یکی بود