2726
عنوان

خانمهایی که با خانواده شوهر قطع رابطه کردبن...

| مشاهده متن کامل بحث + 277 بازدید | 27 پست

وقتی جایی میری احترامی که لایقشی رو نمیبینی بهتره که خودتو بکشی کنار هیچ چیز با ارزشتر از خودت نیست خودتو کوچیک نکن

بدترین حالت اینه که ازچشمت بیفته ولی ازدلت نه قشنگ سرویس میشی
ما چهار سال شوهرم کات کرد و نذاشت منم برم بعد ک اشتی شدن خیلی کم رفتم مثلا برا عید رفتم تا سه شب پی ...

انقدر دیر به دیر میری به گلایت گوش میکنن

من اینجوری برم اول مادر شوهر منو میخوره اگه چیزیم موند بعد حرف میزنم😂😂😂والا

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

فکرمیکنن ما عروسا آدمای جانی و خطرناکی هستیم که میخوایم بلایی سرخودشون یا پسرشون بیاریم یکی نیست بهشون بگه بابا پسرتو همسرمنه بفهم 
بدترین حالت اینه که ازچشمت بیفته ولی ازدلت نه قشنگ سرویس میشی
2728
فکرمیکنن ما عروسا آدمای جانی و خطرناکی هستیم که میخوایم بلایی سرخودشون یا پسرشون بیاریم یکی نیست بهش ...

مبدونن خیلی ارومم و اهل زندگی میدونن پسرشون خیلی ازم راضیه و اهل هیچ ریخت و پاش و خرجی هم نیستم میدونن بچه داریم هم خوبه  و هیچ بهونه ای ندارن دنبال بهونه میگردن الکی

نریا ،میکشمت 🤨

حالا نا اینکه اونا هم ممنتیرن من برم انگار از خداشونه تازه اکثر مواقع هم که می رفتم خواهر شوهر و مادرشوهر بی محلی میکردن مثل احمقا یه جا تنها میشستم بعد میرفتم خونم

مبدونن خیلی ارومم و اهل زندگی میدونن پسرشون خیلی ازم راضیه و اهل هیچ ریخت و پاش و خرجی هم نیستم میدو ...

نمیدونم چرا حاضرنیستن قبول کنن که تو پنجاه سال قبل زندگی نمیکنیم باحرف زدن میشه مشکلات روحل کرد به جای جارو جنجال کمک کنن زندگی بچه شون بهتر بشه

بدترین حالت اینه که ازچشمت بیفته ولی ازدلت نه قشنگ سرویس میشی
حالا نا اینکه اونا هم ممنتیرن من برم انگار از خداشونه تازه اکثر مواقع هم که می رفتم خواهر شوهر و ماد ...

اینو خواهرانه بهت میگم بعداز هشت یا زندگی کلی تجربه دارم درمورد این اختلافاباقوم شوهر اراده داسته باش برای خودت ارزش قائل باش بزار بیان دنبالت اونوقت اگه بری لطف کردی بهشون  

بدترین حالت اینه که ازچشمت بیفته ولی ازدلت نه قشنگ سرویس میشی
اینو خواهرانه بهت میگم بعداز هشت یا زندگی کلی تجربه دارم درمورد این اختلافاباقوم شوهر اراده داسته با ...

اونا که خیلی لجبازن منتظرم خودم برم...تازه برم هم تحویل نمیگیرن...عمرن زنگ بزنن بخوان برم اونجا

اینو خواهرانه بهت میگم بعداز هشت یا زندگی کلی تجربه دارم درمورد این اختلافاباقوم شوهر اراده داسته با ...

نمیان دنبالم خیلی خودشیفته و مغرورن...می ترسم تولد بچم خراب کنن اعصاب شوهرم خراب شه یا دعوامون بشه اون شب...

اخه اولین سال تولد بچمه ...

من هشت ساله طبقه بالای مادر شوهر زندگی میکنم تا هفت سال رفتم محبت کردم هر غذای برا خودم درست کردم ی بشقاب دادم پایین تو سینی صبحانه می ذاشتم میرفتم تابستون تو حیاط با پدر مادرش میخوردیم دیگه طوری شده بود انگار تفاله بودم هر جور دلشون میخواست رفتار میکردند مخصوصا پدر شوهرم تو تمام مسایلم دخالت میکردند از یک سال پیش رویم و عوض کردم با اینکه طبقه بالا هستم تا دعوتم نکنن نمی رم خودشون اونا هم سه بار تو این ی سال دعوتم کردند هر وقتم دعوتم کنن دعوتشون میکنم هر جور ازم پذیرایی کنند همون جوری پذیرایی میکنم خلاصه کلا عوض شدم چیزی هدیه بدن ارزش همون بهشون هدیه میدم باور کن زندگیم خیلی بهتر شده اصلا راجبش تو خونه حرف نمی زنم حتی وقتی شوهرم راجبشون میخواد حرف بزنه میگم بیا راجب خودمون حرف بزنیم باهاشون کاری ندارم اعصابم ب خدا راحته، وقتی تو حیاط ببینم ی سلام علیک معمولی قبلا بابا مامان میگفتم الان اسمشونو با پسوند آقا و خانوم صدا میکنم ، 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730